خلاصه داستان
بازی مردگان متحرک
قسمت ۱
داستان
بازی از جایی آغاز میشود که شخصیت اصلی
بازی به نام لی اورت (شخصیتی که
بازیکنان آن را کنترل میکنند) که یک استاد دانشگاه در رشته تاریخ است، به دلیل
قتل سناتوری که با زن وی رابطه داشته، دستگیر میشود. در هنگام انتقال به زندان، خودروی حمل او در بین راه با یک زامبی (که در
بازی آنها را با نام والکر میشناسیم)
تصادف میکند. این موجودات با یک بیماری خاصی که شیوع پیدا کرده است، آلوده شدهاند و در صورت گاز گرفته شدن یک فرد، آن فرد نیز به زامبی تبدیل خواهد شد.
ماشینی که لی در
آن حضور داشته، از جاده بیرون رفته و لی پس از تصادف بیهوش میشود. او پس از بههوش آمدن، درمییابد که افسر پلیسی که رانندهٔ
ماشین بوده، به موجودی عجیب تبدیل شده است.
لی هنوز نمیداند که این موجودات، زامبی هستند. افسر پلیس، به لی حمله میکند و لی برای زنده ماندن، او را میکشد. در همین حال، تعداد زیادی زامبی از راه میرسند و لی برای زنده
ماندن از دست آنها، فرار میکند. پس از رهایی از دست زامبیها، با
دختری به نام کلمنتان آشنا میشود. پدر و مادر کلمنتان، پیش از ترک شهر، او را به پرستاری میسپارند
و درپی این جریانها، پرستار تبدیل به زامبی شده است. لی که میبیند کلمنتان را نمیتواند تنها در میان این زامبیها بگذارد، تصمیم به مراقبت از وی میگیرد و در نتیجه، کلمنتان را
نیز با خود همراه میکند.
پس از آن که لی با کلمنتان برای پیدا کردن کمک به بیرون از خانه میروند، دو نفر از بازماندگان را مشاهده میکنند. لی و کلمنتان همراه آن دو نفر به روستایشان که هرشل
نام دارد میروند. در آنجا، لی با کاتجا، کنی و داک (پسر کنی)، آشنا میشود. اما اتفاقاتی در مزرعه به وقوع میپیوندد که لی و کلمنتان به همراه کاتجا، کنی و داک
مجبور به ترک مزرعه میشوند و مقصد بعدی آنها شهر ماکن، زادگاه لی است. آنها پس از رسیدن به آن شهر، داروخانهای را میبینند که متعلق به خانواده لی است. در
همین حال زامبیها به گروه حمله میکنند. پس از حملهٔ زامبیها به لی و گروهش، تعدادی دیگر از بازماندگان که به داروخانه پناه بردهاند، لی و گروهش را به داخل داروخانه میآورند تا
از دست زامبیها در امان باشند. پس از رفتن لی و بقیهٔ اعضای گروه به داخل داروخانه، لی با لیلی رهبر این گروه، گلن، کارلی، داگ و
بقیه اعضای گروه، آشنا میشود. در همین حال، کنی با پدر لیلی درگیر و پدر لیلی دچار مشکل قلبی میشود. پس از این اتفاق، لیلی از لی میخواهد که برای پدرش از اتاق پشتی
داروخانه، دارو بیاورد. پس از مدتی داروخانه در محاصرهٔ زامبیها قرار میگیرد. پس از هجوم زامبیها به داروخانه، داگ و کارلی در معرض خطر قرار میگیرند و لی فقط میتواند
یکی از آنها را نجات دهد. در اینجا
بازیکن حق انتخاب دارد. یا فقط باید داگ را نجات دهد و یا کارلی را. (در روند
بازی صحنههایی وجود دارد که
بازیکنان باید بین نجات دو نفر و یا
چند تصمیم، یکی را انتخاب کنند.)
پس از نجات دادن یکی از این دو شخصیت، لی و بقیهٔ اعضای گروه، با
ماشین کنی فرار میکنند و پس از رسیدن به یک راهسرا، به آن جا پناه میآورند. در اینجا قسمت اول تمام
میشود.
قسمت ۲
قسمت دوم از جایی آغاز میشود که لی همراه مارک (شخصیت جدیدی که بدون مقدمه وارد
بازی شده) برای شکار به
جنگل میروند. مشکل بزرگی که لی و گروهش را تهدید
میکند، کمبود مواد غذایی است. چند دقیقه پس از اینکه لی و مارک از شکار به راهسرا برمیگردند، دو برادر به نامهای اندرو و دنی به سمت گروه میآیند و به
گروه میگویند که دنبال گازوئیل برای حصارهای فلزی مزرعهشان میگردند و اگر گروه به آنها گازوئیل بدهد، آنها میتوانند به مزرعهٔ امنشان بیایند و در آن جا ساکن بشوند. گروه
تصمیم آنها را میپذیرد. پس از رسیدن گروه به مزرعه، آنها با مادر این دو برادر که برند نام دارد، آشنا میشوند. سپس اندرو از لی و مارک میخواهد که به بیرون از
خانه بروند تا منطقه را برای امن بودن بازرسی کنند.
پس از اتمام این کار توسط لی و مارک، آن دو در راه برگشت مورد هجوم چندین نفر قرار میگیرند و در همین جریانات مارک زخمی میشود. سپس لی سریعاً مارک را برای مداوا به
مزرعه بر می گرداند. پس از برگشتن لی و مارک، لی به سمت طویله مزرعه میرود تا به اعضای گروه بپیوندد. در زمان ورود لی به طویله، کنی به او میگوید که او متوجه دری مشکوک
در آن جا شده است و میخواهد آن را باز کند. پس از مدتی لی در را باز میکند و با صحنهای پر از خون مواجه میشود. در همین زمان اندرو میآید و به آنها میگوید که اینجا مکانی
برای کشتن حیوانات است.
پس از برگشتن لی و اندرو به خانه، لی برای جستجو کردن خانه، جای دستشویی را از برندا سوال میکند. لی ابتدا به طبقه بالا میرود و با فریاد مارک مواجه میشود. مارک به لی
میگوید که غذای امشب از گوشت پای او درست شده است. لی به
سرعت به طبقه پایین میآید و حقیقت را افشا میکند ولی در همین زمان یکی از برادران کلمنتان را گروگان میگیرد،
برادر دیگر نیز با ضربهای، لی را بیهوش میکند. وقتی لی به هوش میآید در اتاقی همراه با بقیه اعضای گروه به جز داک و کاتجا گروگان هستند. پس از مدتی، اعضای گروه با نقشهٔ
لی و با کمک کلمنتان از اتاق فرار میکنند و پس از نجات دادن کاتجا و پسرش، به راهسرا بر میگردند. در راه بازگشت،
ماشینی پر از موادغذایی را پیدا میکنند و مواد داخل آن را
برمیدارند. در اینجا قسمت ۲ نیز تمام میشود.
قسمت ۳
یک هفته بعد از اتفاقات قسمت ۲، لی و کنی برای پیدا کردن مواد غذایی به خیابانهای شهر ماکن میروند و پس از پر کردن کولهبارهای خود با مواد غذایی، به سمت راهسرا بر
میگردند. متناسب با مقدار دارو و غذایی که آنها برای گروه پیدا کردهاند، رفتار لیلی با آن دو متفاوت خواهد بود. قسمت سوم در اصل از جایی آغاز میشود که بازماندگان متوجه
میشوند که کسی از خارج از راهسرا در حال به سرقت بردن مواد غذایی آنهاست و این کار بدون وجود جاسوسی در گروه امکانپذیر نیست. لیلی، بن را مسئول این اتفاقات می داند.
در همین حال، افرادی ناشناس به راهسرا حمله میکنند و به غارت مواد غذایی و آذوقههای گروه میپردازند و گروه راهسرا را ترک میکند.
گروه که با
ماشین کنی از دست غارتگران فرار کرده بود، در وسط راه به دلیل برخورد
ماشین با یک زامبی مجبور به توقف میشود. بحث لیلی با بن و کارلی (اگر در قسمت اول نجات
داده شده باشد) بالا میگیرد، بالا میگیرد؛ به طوری که لیلی به کارلی شلیک میکند(اگر در قسمت اول
بازیکنان داگ را نجات داده باشند، لیلی به داگ شلیک میکند.) در این جا لی باید
تصمیم بگیرد که لیلی را بابت شلیک کردن در جاده رها کند یا او را همچنان در گروه نگه دارد. پس از انتخاب یکی از از این دو راه، اعضای گروه به راه خود ادامه میدهند و به قطاری
میرسند که راه آنها را سد کرده است. پس از مدتی، گروه با مردی به نام چارلز ملاقات میکند و او با گروه همراه میشود. (اگر
بازیکنان لیلی را همراه گروه آورده باشند،
او
ماشین کنی را زمانی که همه بیرون از
ماشین،
سرگرم گفتگو هستند، میدزدد).
پس از مدتی، کنی و کاتجا تصمیم میگیرند تا به دلیل وضع وخیم داک او را بکشند. در اینجا لی باید تعیین کند چه کسی داک را بکشد: کنی، کاتجا و یا خودش. هر کدام را که
بازیکن
انتخاب کند، کاتجا با یا بدون کنی به داخل
جنگل میرود تا با پسرش خداحافظی کند که ناگهان لی صدای شلیک کاتجا را میشنود که خودکشی کرده است. گروه پس از کشتن داک و به راه
انداختن قطار، شروع به حرکت میکنند. در ادامه راه، گروه با امید و کریست آشنا میشوند و آن دو نیز به گروه میپیوندند تا به مقصد بعدی گروه، یعنی شهر
ساحلی ساوان بروند که همان جایی است که پدر و مادر کلمنتان، قبل از این جریانات به آنجا مسافرت کردهاند. در اواسط راه، لی صدای مردی را از گوشی موبایل کلمنتان
که واکی تاکی نام دارد، میشنود که به کلمنتان میگوید که خوشحال است او به ساوانا میآید و همچنین میگوید که پدر و مادرش پیش او هستند. در اینجا قسمت ۳ هم به
پایان میرسد.
قسمت ۴
گروه پس از یک سفر طولانی، به ساوانا میرسد. این شهر ساحلی، به شهر مردگان تبدیل شده و هدف لی و بقیه بازماندگان، پیدا کردن قایقی برای خروج از منطقه است. کلمنتان هم از
لی میخواهد که پدر و مادرش را در این شهر پر از زامبی پیدا کند. امید که در قسمت قبل به شدت مجروح شده بود، حالش وخیم است و کریستا که نگران اوست، درخواست مکانی برای
استراحت میکند. در همان زمان، ناقوس کلیسایی که در پشت سر گروه قرار دارد، به صدا در آمده و زامبیها به گروه حملهور میشوند. در همین حال، دوباره صدای فردی ناشناس از
بی سیم کلمنتان شنیده میشود که به گروه میگوید که از خیابان خارج شوند و به مکانی امن بروند. گروه مجبور میشود که به حیاط خانهای که در مجاور آنها قرار دارند پناهنده
شوند.
لی و کنی برای پیداکردن یک قایق به راه میافتند. دوباره صدای ناقوس همان کلیسا، در همه جا میپیچد. این صدا زامبیها را به سمت کلیسا می کشاند. لی و کنی تمام منطقه را جستجو
میکنند ولی قایقی در آن منطقه نمیبینند. لی در همین زمان
دختری به نام مالی را میبیند و پس از گفتگویی با او، دوباره زامبیها به آن سه نفر حمله میکنند. مالی و کنی به
سرعت فرار میکنند ولی لی که در دام زامبیها میافتد، مجبور به رفتن به داخل کانال فاضلاب میشود. او که به دنبال راهی برای خروج است، به سردخانه بیمارستانی میرسد که در
آنجا گروهی از بازماندگان زندگی میکنند. یکی از اعضای گروه، دکتری است که ورنون نام دارد. لی از او میخواهد که به همراه او به مکان امنشان بیاید و امید را مداوا
کند. لی پس از بازگشت به خانه متوجه میشود که گروه، قایقی را در همان خانهای که در آن مستقر شدهاند، پیدا کردهاند ولی یک سری وسایلی میخواهد که باید تهیه شود.
پس از مدتی، لی متوجه گم شدن کلمنتان میشود. لی به حیاط بیرون از خانه میرود و کلاه و بیسیم کلمنتان را میبیند که روی زمین افتاده است. در همین حال، یک زامبی که میان
سطلهای زباله قایم شده بود، دست لی را گاز میگیرد. لی می داند که با این اتفاق، او هم تبدیل به زامبی میشود. در اینجا،
بازیکن دو انتخاب پیش رو دارد و باید بین نشان دادن محل
گازگرفتگی به گروه و پنهان کردن آن، یکی را انتخاب کند. پس از انتخاب یکی از این دو شرایط، لی به گروه میگوید که کلمنتان گم شده است. لی در ابتدا به ورنون برای گم شدن
کلمنتان شک میکند؛ چون ورنون به لی گفته بود که در صورت تمایل کلمنتان را به گروه آنان بسپارند، تا آنها از او مراقبت کنند. پس وی به همراه یکی از اعضای گروه، به سردخانه
بیمارستان که محل زندگی آنها بوده میروند. ولی در آن جا متوجه میشوند که آنها نقل مکان کردهاند. در این جا بیسیم کلمنتان به صدا درآمده و مردی به لی میگوید که کلمنتان پیش او
است و حالش خوب است. بعدها مشخص میشود که آن مرد ورنون نبوده است.
قسمت ۵
این قسمت دقیقاً از همان نقطه پایان قسمت قبلی شروع میشود. لی به دنبال راهی برای بیرون آمدن از سردخانه میگردد که ناگهان بیهوش میشود. زمانی که بلند میشود، متوجه میشود
که یکی از اعضای گروه همراه اوست و از او میخواهد دستش را که زامبیها آن را گاز گرفته بودند، قطع کند.
بازیکن در اینجا دو انتخاب پیش رو دارد و باید بین قطع کردن دست و
قطع نکردن آن یکی را انتخاب کند. پس از انتخاب هر کدام، لی و همراهش به مکان اصلی خود بر میگردند.
پس از برگشت آن دو، گروه برای پیداکردن کلمنتان آماده میشود. ابتدا آنها به خانهٔ کناری میروند تا از آنجا به وسیله بالکن به پشت بام خانه مجاور بروند. وقتی امید و کریستا از
روی پشت بام میپرند و نوبت به بن میرسد، در حین پریدن بن، بالکن فرو میریزد و لبه بالکن به داخل بدن بن فرو میرود. سپس کنی شروع به بیرون کشیدن لبه بالکن میکند، ولی بن از
شدت درد فریاد میکشد. همین فریاد باعث خبردار شدن زامبیها میشود. در ادامه، کنی به وسیله زامبیها کشته میشود و فقط لی و کریستا و امید زنده میماند.
پس از رسیدن آن سه نفر به خانه مردابی ، لی از امید و کریستا میخواهد که بروند و او و کلمنتان را بعداً ملاقات کنند. لی پس از ورود به یک هتل و جستحو کردن اتاقهای
آن، به اتاقی میرسد که کلمنتان در آن است. سپس مردی که کلمنتان را گروگان گرفته بود، از پشت به لی اسلحه میکشد و به لی میگوید که ساکت باشد و همانجا بماند. آن مرد به لی
میگوید که موادغذاییای که گروه شما (در انتهای قسمت دوم) برداشتهاست متعلق به من و خانوادهام بوده و وقتی شما این موادغذایی را برداشتید، زن و بچهام ترکم کردهاند. در همین
زمان، کلمنتان از اتاقی که در آن زندانی بود خودش را آزاد میکند. سپس لی به مرد هجوم آورده و او را میکشد. در ادامه، کلمنتان متوجه میشود که مادر و پدرش نیز تبدیل به زامبی
شدهاند.
پس از آن، لی و کلمنتان به یک جواهرفروشی که در همان نزدیکی بود، میروند. لی که با گاز گرفتگی دستش کمکم در حال تبدیل شدن به زامبی است (حتی اگر دست لی قطع شده باشد)،
از کلمنتان میخواهد که به او دستبند بزند و او را به میله وصل کند. پس از انجام این کار، لی از کلمنتان میخواهد که شهر را ترک کرده و با امید و کریستا فرار کند. او پس از آخرین
خداحافظی اش با کلمنتان، از او میخواهد که یا به او شلیک کند و یا او را ترک کند. به هر صورت، لی چشمانش را میبندد و میمیرد. در صحنههای آخر
بازی، کلمنتان دیده میشود که
گریان روی تپهای نزدیک ساوانا در حال قدم زدن است. او بر روی یک
ماشین برای استراحت مینشیند و دو نفر جدید به سمت وی میآیند و
بازی در اینجا به اتمام میرسد.
بازی آنلاین تفننی به دنبال تیله بازی آنلاین به دنبال تیله: در این بازی شما باید تیله های موجود در صفحه بازی را جمع نمایید تا بتوانید به مرحله بالاتر صعود کنید. در طول بازی باید سعی کنید که مکعب شما به دیواره های موجود در بازی برخورد نکند.
بازی به دنبال تیله بازی آنلاین به دنبال تیله .